چندی پیش برای یک ملاقات تجاری از ایستگاه مترو شریعتی به سمت دروازه دولت سوار مترو شدم. از سر بیکاری به دست فروشان داخل مترو خیره شدم و یکی یکی را زیر نظر گرفتم.
در حالی که بر روی نیمکت آبی رنگ مترو نشسته بودم، دست فروشی که جوراب های متنوعی برای فروش داشت و از سر و گردن خود جوراب آویزان کرده بود، از جلوی چشمم رد شد. داد میزد “جوراب جوراب جوراب، همه رقم جوراب جفتی ۲۰ تومن”.
از بین جماعتی که در مترو بودند، فقط ۱ نفر از این مرد خرید کرد.
به ایستگاه بعد که میرداماد بود رسیدیم، اون دستفروش پیاده شده و دست فروش دیگری که اونهم جوراب داشت وارد شد.
این مرد به محض ورود به مترو گفت: “آقایون ببینید نمیدونم دارید کجا میرید، پیش همسرتون، دوست دخترتون، مادرتون یا جلسه کاری، اما مثل من نشید که بخاطر نخریدن ۲۰ تومن پول جوراب توی خواستگاری، دختره جواب رد بهم داد و آبرو حیثتم رفت. بیا ۳۰ تومن بده یه جفت جوراب نانو بخر اگر هم نداری فداسرت بیا مفتی ببر.” راستی اینم گفت که: “آقایون یادتون باشه، خانم ها از پایین به بالا شمارو نگاه میکنند و اولین چیزی که میبینند جورابه”.
فک میکنید چه اتفاقی افتاد، این مرد تا ایستگاه دروازه دولت که من میرفتم، جوراب میفروخت! تازه حتی با قیمت بیشتر نسبت به دستفروش قبلی.
این موضوع ذهن من را به این سمت سوق داد که چه اتفاقی افتاد که اون مرد اولی از همین محصول، یکی فروخت و دیگری چند چفت؟ چه کسی در مترو جوراب بهتر میفروشه؟
بهمین منظور دست به کیبورد شدم و برداشت ها و شباهت اقتصاد مترویی (این اسم رو خودم ساختم) را با اقتصاد کلان مورد مقایسه و تحلیل قرار دادم.
اقتصاد مترویی | فضای رقابتی
در وهله اول چیزی که به ذهنم خطور کرد این هست که چقدر فضای مترو و قضای رقابتی اقتصاد شبیه به هم هست. در هردوی آنها اغلب طیف گسترده ای از مخاطب با نیاز های متفاوت تر وجود دارد. پس قطعا در چنین فضای رقابتی، دعوا فقط بر سر قیمت و کالا نخواهد بود.
|
اقتصاد مترویی | تخفیف اهمیتی ندارد!
اون چیزی که در مترو بعنوان برگ برنده یا تمایز نسبت به رقبا به حساب نمیاد، قیمت و تخفیف است. چرا که اساس اقتصاد مترویی، عرضه کالای ارزشمند با قیمت پایین است. پس قیمت پایین به تنهایی باعث موفقیت یک دستفروش نمیشود. این موضوع در اقتصاد کنونی هم مصداق دارد. اگر مجموع دروس برند و برندسازی را مطالعه کرده باشید، متوجه میشوید که تخفیف و یا قیمت پایین زمانی اثربخش خواهد بود، که در کنار ویژگی های محصول و خدمت ارائه شود. |
اقتصاد مترویی | محصول قابل اتکا نیست
در اقتصاد مترویی، اغلب دستفروشان محصولاتی مشابه هم ارائه میدهند (جوراب، ژیلت، کلوچه، آدامس، شارژر، هندزفری)، در چنین شرایطی که اغلب فروشندگان کالاهایی مشابه هم دارند، آیا یک محصول میتواند به راحتی فروش برود؟ در دنیای برند و برندسازی هم، محصولات و ویژگی های آنها، به تنهایی نمیتوانند باعث موفقیت محصول شوند.
|
داستان سرایی برنده است
پس حالا در چنین شرایطی که کالاها شبیه هم هستند، قیمت ها به تنهایی کارساز نیستند و رقبا زیاد هستند، چه چیزی باعث جلب توجه مخاطب و خرید از یک دستفروش میشود؟ دستفروشی که برای محصولش داستان سرایی کند. این بود نتیجه برداشت های من. حداقلش این هست که منبعد در مترو، بیکار نخواهید نشست و به دنبال مصداق ها صحبت های من خواهید بود. 😉 |
اگر شما هم درباره اقتصاد مترویی نظری دارید، همین پایین بنویسید.
دیدگاهها (0)